امروز انشایی با موضوع "بهترین شعر یا داستانی که خوانده ام" را قرار داده ایم.
با آقای انشا همراه باشید.
من کتاب خواندن را بسیار دوست دارم.
وقتی که در خانه کنار هم می شینیم و پدرم برایمان شعر می خواند یکی از بهترین لحظه های زندگی من است.
من کتاب های زیادی دارم. که هم کتاب شعر هستند و هم داستان.
چون همه ی آنها را دوست دارم سخت است بگویم کدام داستان یا شعر بهترین شعر یا داستانی است که خوانده ام.
اما الان که دارم این انشا را می نویسم شعری به ذهنم آمد که هم خودم دوست دارم و هم همیشه در کودکی با پدر و مادرم آن را می خواندیم. این شعر را خیلی دوست دارم.
شعری که دوست دارم این است:
یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
میزنم زمین، هوا میره
نمیدونی تا کجا میره
من این توپو نداشتم
مشقامو خوب نوشتم
بابام بهم عیدی داد
یه توپ قلقلی داد
من هر وقت کسی درخواست می کرد یه شعر براش بخوانم شروع به خواندن این شعر می کردم.
اولین باری که این شعر را یاد گرفتم و خواندم، پدرم به من به عنوان جایزه یک توپ کوچک قرمز داد.
من هنوز آن توپ را دارم.
پس فک می کنم این شعر بهترین شعری است که خوانده ام. چون خاطرات خوبی از آن دارم.
این بود انشای من در مورد بهترین شعر یا داستانی که خوانده ام.